بـر سر کرشمه از دل خـبـری فرست ما رابه بهای جان از آن لب شکری فرست ما رابـه غلامی تـو ما را بـه جـهان خـبـر بـرآمدگرهی ز زلف کـم کن، کمری فـرسـت ما را…
بـر سر کرشمه از دل خـبـری فرست ما را | به بهای جان از آن لب شکری فرست ما را |
بـه غلامی تـو ما را بـه جـهان خـبـر بـرآمد | گرهی ز زلف کـم کن، کمری فـرسـت ما را |
بـه بـهانه حـدیثـی بـگشـای لعـل نوشـین | بـه خـراج هر دو عـالم، گهری فرسـت ما را |
به دو چشم تو که از جان اثری نماند با ما | ز نـسـیم جـانـفـزایـت، اثـری فـرسـت مـا را |
ز پی مصاف هجران که کمان کشید بـر ما | ز وصال مردمی کن، حـشـری فرسـت ما را |
مـگـذار کـز جـفـایـت دل گـرم مـا بــسـوزد | ز وفـا مـفـرحـی کـن، قـدری فـرسـت مـا را |
بـه تو درگریخت خاقانی و دل فشاند بـر تو | اگـرش قـبـول کـردی، خـبـری فـرسـت ما را |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج