مـرا تــعـجـب ازان پــر حـجـاب مـی آیـدکـه در خـیال چـسـان بـی نقـاب می آیدز نـوشـخـنـد تـو زهـر عـتـاب مـی بــاردز حــرف تــلـخ تــو کــار شــراب مـی…
| مـرا تــعـجـب ازان پــر حـجـاب مـی آیـد | کـه در خـیال چـسـان بـی نقـاب می آید |
| ز نـوشـخـنـد تـو زهـر عـتـاب مـی بــارد | ز حــرف تــلـخ تــو کــار شــراب مـی آیـد |
| ز روی گـرم تـو دلـها چـنان مـلـایم شـد | کـه زخـم آیـنـه بــر هـم چـو آب مـی آیـد |
| ز نغمه مستی می می کنند مخموران | دریــن چــمــن ز هــوا کــار آب مــی آیــد |
| قدم شمرده نهد حـسـن در قلمرو خـط | چـو عاملی که بـه پـای حـسـاب می آید |
| مگر ز تـوبـه پـشیمان شد آن بـهار امید | کـه رنـگ رفـتـه بـه روی شـراب مـی آیـد |
| بـه بـر چـگـونه کـشـم آن مـیان نازک را | کـه در خـیال بـه صـد پـیچ وتـاب مـی آید |
| مـگـر ز صـبـح بـنـا گـوش یار نور گـرفـت | کـه بـوی یـاسـمـن از مـاهـتـاب مـی آیـد |
| حـریف عـشـق نـگـردیده پـرده نـامـوس | کـجـا نـهـفـتـن بــحـر از حـبــاب مـی آیـد |
| ز خـط یار نظر بـستـن اخـتـیاری نیست | که از مطالعه بی خواست خواب می آید |
| جـز این که گرد بـرآرد ز هسـتـیم صائب | دگـر چـه زیـن دل پــر اضـطـراب مـی آیـد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج











