درین صـحـرا کـه یارب از پـی نـخـجـیر مـی آید؟کـه آهـو بـی مـحـابـا در پـنـاه شـیـر مـی آیـددل بــیـدار مــی بــایـد وصــال زلــف جــانــان راره خـوابـ…
درین صـحـرا کـه یارب از پـی نـخـجـیر مـی آید؟ | کـه آهـو بـی مـحـابـا در پـنـاه شـیـر مـی آیـد |
دل بــیـدار مــی بــایـد وصــال زلــف جــانــان را | ره خـوابـیده را طـی کـردن از شـبـگیر می آید |
شده است از سوده الماس چون گنجینه گوهر | کجـا داغ مرا مرهم بـه چـشم سـیر می آید؟ |
زبـس در سـینه من می خـورد بـر یکدگر پـیکان | بـه گـوش همـنشـینـان نـالـه زنـجـیر مـی آید |
چـنان از زلف لیلی مشـکـبـو شـد دامن صـحـرا | کـه بــوی نـاف آهـو از دهـان شــیـر مـی آیـد |
زدرد و داغ دل بـرداشـتـن آسـان نـمـی بــاشـد | عـجـب نبـود اگـر جـان بـر لـب من دیر می آید |
فـلـکـهـا را زطـعـن کـجـروی خـونـین جـگـر دارم | که حرف راست بـر دل کارگر چون تیر می آید |
بـه زور مـرگ از هـم نـگـسـلـد پـیـونـد روحـانـی | هـنـوز از بـیـد مـجـنـون نـالـه زنـجـیر مـی آیـد |
مـگـر بـازوی هـمـت دسـتـگـیـر کـوهـکـن گـردد | وگـرنـه از دهـان تـیشـه بـوی شـیـر مـی آیـد |
اگــر گــرد تــعــلــق راهـرو از دامــن افــشــانــد | چه کار از دست خشک خار دامنگیر می آید؟ |
زدلگیری بـه خون خود به نوعی تشنه ام صائب | کـه آبـم در دهـان از دیدن شـمـشـیر مـی آید |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج