گـر از نـظـاره خــورشـیـد در چــشــم آب مـی آیـدزروی لـالـه رنـگـش در نـظـر خــونـاب مـی آیـددر آن محفل که بـی آتـش سپـند از جـای بـرخیزدکـجــا خـوددا…
گـر از نـظـاره خــورشـیـد در چــشــم آب مـی آیـد | زروی لـالـه رنـگـش در نـظـر خــونـاب مـی آیـد |
در آن محفل که بـی آتـش سپـند از جـای بـرخیزد | کـجــا خـودداری از پــروانـه بــیـتــاب مـی آیـد؟ |
نـدارد صــیـدی از مـن صـیـدگـاه عـشــق لـاغـرتــر | که از قـتـلم بـه چـشـم جـوهر تـیغ آب می آید |
مــگــر شــد نـرم یـاقــوت لــب او از غــبــار خــط؟ | که حـرف بـوسه از دل بـر زبـان بـیتـاب می آید |
هـمــانـا بــخــت مــن از نـارســایـیـهـا بــرون آمــد | کـه بـی تـکـلـیف در ویرانه ام سـیلـاب می آید |
دل آگــاه در پــیـری زغــفــلــت بــیـش مـی لــرزد | که وقت صبـح اکثـر شـبـروان را خـواب می آید |
چـو مـاهـی گـر بـرآرم پـر دریـن دریـا عـجـب نـبـود | که هر موجی به چشم وحشتم قلاب می آید |
چنان نازک شده است از گریه کردن پرده چشمم | کـه آبــم در نـظــر از پــرتــو مـهـتــاب مـی آیـد |
نبـاشـد پـرده پـوشی تـیر کج را چـون کمان صائب | کـجـا زاهـد بـرون از گـوشـه مـحـراب مـی آید؟ |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج