همچـشـم آبـلـه اسـت دل اشـکـبـار مندر پــرده دل اســت گــره نـوبــهـار مـنکـشـتـی در آب گـوهر مـن کـار می کـنددریــا تـــرســـت از گـــهــر آبـــدار م…
همچـشـم آبـلـه اسـت دل اشـکـبـار من | در پــرده دل اســت گــره نـوبــهـار مـن |
کـشـتـی در آب گـوهر مـن کـار می کـند | دریــا تـــرســـت از گـــهــر آبـــدار مــن |
از پـاک گـوهری چـو صـدف در دل مـحـیط | گهواره ای اسـت بـهر یتـیمان کـنار من |
از ضعف نیست خاستنش چون خط غبـار | بـر صـفـحـه دلی که نشـیند غـبـار من |
دارد نـشــاط روی زمـیـن در کــنـار بــحــر | از گـرد بـی کـسـی گـهر شـاهوار مـن |
چـون حـرف دور ازان لب میگون فتـاده ام | میخـانه ها کـم اسـت بـرای خـمار من |
چـون گـردبـاد، بـال و پـر سـیر مـن شـود | خــاری کـه سـربــرآورد از رهـگـذار مـن |
از سایه تـخـم سوخـتـه را سبـز می کند | سروی که قد کشد بـه لب جویبـار من |
در راه ابــر نـیـسـت مـرا چـشـم انـتـظـار | چـون عنبـرست از نفس خود بـهار من |
آســوده از خــرابــی سـیـلـاب فـتــنـه ام | همواری من است چو صحرا حصار من |
هـر وادیـی کـه آیـد ازو بــوی خـون، بــود | از وحـشـت کـناره طـلـب لـالـه زار مـن |
بـر صـفـحـه زمـین اثـر از کـوه غـم نمـانـد | تــا آرمـیـده گـشـت دل بــی قـرار مـن |
خـورشید چـون هلال شـود پـای در رکاب | چـون پـای در رکاب کند شـهسـوار من |
دل می خورد ز قحط خریدار، عمرهاست | در ســیـنـه صـدف گـهـر شـاهـوار مـن |
صـائب مـرا نظـر بـه خـزان و بـهار نیسـت | بـر یک قرار جوش زند چشمه سار من |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج