فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 4 مرداد 1403

شماره ٧٨٧: ایها العشاق آتش گشته چون استاره ایم

ایها العـشـاق آتـش گشـتـه چـون اسـتـاره ایملـاجـرم رقـصـان همـه شـب گـرد آن مه پـاره ایمتـا بـود خـورشید حـاضر هسـت استـاره ستـیربــی رخ خــورشــیـد م…

ایها العـشـاق آتـش گشـتـه چـون اسـتـاره ایملـاجـرم رقـصـان همـه شـب گـرد آن مه پـاره ایم
تـا بـود خـورشید حـاضر هسـت استـاره ستـیربــی رخ خــورشــیـد مـا مـی دانـک مـا آواره ایـم
الـصـلـا ای عـاشـقـان هـان الـصـلـا این کـاریانبـاده کـاری اسـت این جـا زانک مـا این کـاره ایم
هـر سـحـر پـیـغـام آن پـیـغـامـبـر خـوبـان رسـدکـالـصـلـا بـیـچـارگـان مـا عـاشـقـان را چـاره ایـم
نـعــره لـبــیـک لـبــیـک از هـمـه بــرخــاســتــهمصحـف معنی تـویی ما هر یکی سـی پـاره ایم
خـونبـهای کشتـگان چـون غمزه خـونی اوستدر میان خـون خـود چـون طفلک خـون خـواره ایم
کوه طور از باده اش بیخود شد و بدمست شدمـا چـه کـوه آهـنـیـم آخـر چـه سـنـگ خـاره ایـم
یک جـو از سرش نگوییم ار همه جـو جو شویمگـرد خـرمـنـگـاه چـرخ ار چـه کـه مـا سـیـاره ایـم
همـچـو مـریم حـاملـه نور خـدایی گـشـتـه ایمگر چو عیسی بسته این جسم چون گهواره ایم
از درون بـــاره ایــن عــقــل خــود مــا را مــجــوزانـک در صـحـرای عـشـقـش مـا بـرون بـاره ایـم
عـشـق دیـوانـه سـت و مـا دیـوانـه دیوانـه ایـمنــفـــس امـــاره ســـت و مــا امــاره امــاره ایــم
مفـخـر تـبـریز شـمس الدین تـو بـازآ زین سـفـربـهـر حـق یـک بـارگـی مـا عـاشـق یـک بـاره ایم

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج