آب حــــیـــوان بــــایـــد مـــر روح فــــزایـــی رامـاهی هـمـه جـان بـاید دریای خـدایی راویـرانـه آب و گــل چــون مـســکــن بــوم آمــداین عـرصـه کـ…
آب حــــیـــوان بــــایـــد مـــر روح فــــزایـــی را | مـاهی هـمـه جـان بـاید دریای خـدایی را |
ویـرانـه آب و گــل چــون مـســکــن بــوم آمــد | این عـرصـه کـجـا شـایـد پـرواز هـمـایی را |
صـد چـشـم شـود حـیران در تـابـش این دولت | تو گوش مکش این سو هر کور عصایی را |
گر نقد درستی تو چون مست و قراضه ستی | آخـر تـو چـه پـنداری این گـنـج عـطـایی را |
دلتـنگ همی دانند کان جـای که انصـافـسـت | صـد دل بـه فـدا بــایـد آن جـان بـقـایـی را |
دل نیسـت کـم از آهن آهن نـه کـه مـی دانـد | آن سـنـگ کـه پـیـدا شـد پـولـادربــایـی را |
عقل از پـی عـشـق آمد در عـالم خـاک ار نی | عـقـلی بـنمی بـاید بـی عـهد و وفـایی را |
خورشید حقایق ها شمس الحق تـبـریز است | دل روی زمین بـوسـد آن جـان سـمایی را |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج