خـویش را چـون خـار دیدم سـوی گل بـگریخـتـمخویش را چون سرکه دیدم در شکر آمیختمکــاســه پــرزهــر بـــودم ســوی تــریــاق آمــدمسـاغـری دردی بـدم در آب …
خـویش را چـون خـار دیدم سـوی گل بـگریخـتـم | خویش را چون سرکه دیدم در شکر آمیختم |
کــاســه پــرزهــر بـــودم ســوی تــریــاق آمــدم | سـاغـری دردی بـدم در آب حـیـوان ریـخـتـم |
دیــده پــردرد بـــودم دســت در عــیــســی زدم | خـام دیدم خـویش را در پـخـتـه ای آویخـتـم |
خـاک کـوی عـشـق را مـن سـرمـه جـان یافـتـم | شعر گشتم در لطافت سرمه را می بـیختم |
عشق گوید راست می گویی ولی از خود مبین | من چو بـادم تـو چو آتـش من تو را انگیختـم |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج