فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 مرداد 1403

شماره ٧٧٨: ای جهان آب و گل تا من تو را بشناختم

ای جـهـان آب و گـل تـا مـن تـو را بــشـنـاخـتـمصـد هزاران مـحـنـت و رنـج و بـلـا بـشـنـاخـتـمتــو چــراگـاه خــرانـی نـی مـقــام عــیـســیـیایـن چــرا…

ای جـهـان آب و گـل تـا مـن تـو را بــشـنـاخـتـمصـد هزاران مـحـنـت و رنـج و بـلـا بـشـنـاخـتـم
تــو چــراگـاه خــرانـی نـی مـقــام عــیـســیـیایـن چــراگـاه خـران را مـن چــرا بــشـنـاخـتــم
آب شـیرینم ندادی تـا کـه خـوان گـسـتـرده ایدست و پایم بسته ای تا دست و پا بشناختم
دست و پا را چون نبندی گاهواره ت خواند حقدسـت و پـا را بـرگـشـایم پـاگشـا بـشـناخـتـم
چـون درخـت از زیر خـاکـی دسـت ها بـالا کـنمدر هـوای آن کـسـی کـز وی هوا بـشـنـاخـتـم
ای شکوفه تـو بـه طفلی چون شدی پـیر تـمامگفت رسـتـم از صـبـا تـا من صـبـا بـشـناخـتـم
شــاخ بــالــا زان رود زیــرا ز بــالــا آمــده ســتسـوی اصل خـویش یازم کاصل را بـشـناخـتـم
زیر و بـالـا چـند گـویم لـامـکـان اصـل من اسـتمـن نـه از جـایـم کـجـا را از کـجـا بـشـنـاخـتـم
نی خـمش کن در عـدم رو در عـدم ناچـیز شـوچـیـزهـا را بـیـن کـه از نـاچـیـزهـا بـشـنـاخـتـم

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج