مژگـان خـود بـه اشـک جـگـرگون طـراز کـنوان گاه چشم بـر رخ فردوس بـاز کنفرصت سبـک عنان و شب عمر کوته استاز آه نیمشـب شـب خـود را دراز کـنمـحـتـاج را چـ…
مژگـان خـود بـه اشـک جـگـرگون طـراز کـن | وان گاه چشم بـر رخ فردوس بـاز کن |
فرصت سبـک عنان و شب عمر کوته است | از آه نیمشـب شـب خـود را دراز کـن |
مـحـتـاج را چـه عـقـده ز مـحـتـاج وا شـود؟ | ز اهـل نـیـاز رو بــه در بــی نـیـاز کـن |
از آرزو بـــه خــاک فــتــاد آدم از بــهــشــت | زنهار تـرک صحبـت این فتنه ساز کن |
نـاسـازی فـلـک ز نـسـیـم شـکـایـت اسـت | خامش نشین و پـرده افلاک ساز کن |
ایـن رشـتـه را کـه طـول امـل نـام کـرده ای | زنـار مـی شـود، ز مـیان زود بـاز کـن |
تـا کی دراز پـیش طبـیبـان کنی دو دسـت؟ | یک بـار هم بـه عـالمی بـالا دراز کـن |
سـر رشـتـه شفا و مرض در کف خـداسـت | از چـاره روی دل بـه در چاره ساز کن |
در چشم بستن است تماشای هر دو کون | زین رو ببند چشم و ازان روی باز کن |
بـنـد قـبــا حـریـف فـرامـوشـی تـو نـیـسـت | ایـن کـار را حـوالـه بــه زلـف دراز کـن |
صــائب بـــدوز دیــده نــامــحـــرمــان فــکــر | آنگه ز روی بـکر سـخـن پـرده بـاز کن |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج