چه توقفست زین پس همه کاروان روان شدنگرد شـتـر بـه اشـتـر کـه بـیا که سـاربـان شـدز چـپ و ز راسـت بـنگر بـه قطارهای بـی مرپـی روز همچـو سـایه بـه طـریق…
چه توقفست زین پس همه کاروان روان شد | نگرد شـتـر بـه اشـتـر کـه بـیا که سـاربـان شـد |
ز چـپ و ز راسـت بـنگر بـه قطارهای بـی مر | پـی روز همچـو سـایه بـه طـریق آسـمـان شـد |
نه ز لامکان رسیدی همه چـیز از آن کشیدی | دل تـو چـرا نداند بـه خـوشـی بـه لـامکـان شـد |
همه روز لعب کردی غم خـانه خـود نخـوردی | سوی خانه باید اکنون دژم و کشان کشان شد |
تو بـخند خنده اولی که روان شوی بـه مولی | کــرمـش روا نـدارد بــه کــریـم بــدگــمـان شــد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج