مشـو ای دل تـو دگرگون که دل یار بـداندمکن اسرار نهانی که وی اسرار بداندهمه را از تـو چو خاشاک بـر آن آب بـراندکه همه شیوه می را دل خـمار بـداندکـف او …
مشـو ای دل تـو دگرگون که دل یار بـداند | مکن اسرار نهانی که وی اسرار بداند |
همه را از تـو چو خاشاک بـر آن آب بـراند | که همه شیوه می را دل خـمار بـداند |
کـف او خـار نشـاند کـف او گل شـکـفـاند | همه گـل های نهانی ز دل خـار بـداند |
تـو بـه هر روز بـه تـدریج یکی چیز بـدانی | تو برو چاکر او شو که به یک بـار بداند |
چو اسیری به گه حکم به اقرار و گواهی | تـن صـوفی بـه گواهی دل اقرار بـداند |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج