ز نقش چپ رود آب سیه به جوی نگینز نـقـش راسـت نـگـردد سـیـاه روی نـگـیـنگهر اگر چـه عـزیزسـت هر کجـا بـاشـدبــود بــه خـانـه خـود بــیـش آبــروی نـگـیـ…
ز نقش چپ رود آب سیه به جوی نگین | ز نـقـش راسـت نـگـردد سـیـاه روی نـگـیـن |
گهر اگر چـه عـزیزسـت هر کجـا بـاشـد | بــود بــه خـانـه خـود بــیـش آبــروی نـگـیـن |
بـلـند نامی غـربـت زیاده از وطـن اسـت | که پـشـت نقش بـود در نگین بـه روی نگین |
نـیـاز خـود نـبـرد پـیش غـیـر، پـاک گـهـر | بــود بــه آب رخ خـویـشـتــن وضـوی نـگـیـن |
ز قـرب، رزق نگردد نصـیب بـی قسـمت | که هسـت در جـگر آب خـشک، جـوی نگین |
تـوان بـه زحـمـت بـسـیار نـامـدار شـدن | که پشت خاتم خم شد به جستجوی نگین |
ز بـخـت تـیـره نـتـابـنـد نـامـجـویـان روی | کـه گـردد از سـیهی راسـت گفـتـگوی نگین |
خـیال لـعـل تـو هم می رود ز دل بـیرون | اگــر رود ز نــگــیــن خـــانــه آرزوی نــگــیــن |
ز آرزو دل مـا ســاده مـی شــود صـائب | بـه دسـت محـو شود نقش اگر ز روی نگین |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج