یـا رب تـوبــه چـرا شـکـسـتــموز لقمه دهان چـرا نبـستـمگـر وسـوسـه کـرد گـرد پـیچـمدر پـیچش او چـرا نشستـمآخــر دیـدم بــه عـقـل مـوضــعصـد بـار و هـز…
یـا رب تـوبــه چـرا شـکـسـتــم | وز لقمه دهان چـرا نبـستـم |
گـر وسـوسـه کـرد گـرد پـیچـم | در پـیچش او چـرا نشستـم |
آخــر دیـدم بــه عـقـل مـوضــع | صـد بـار و هـزار بـار رسـتـم |
از بـــنــدگــی خـــدا مــلــولــم | زیرا که بـه جان گلوپـرستـم |
خـود مـن جـعـل الـمـهوم همـا | از لفظ رسول خوانده استم |
چون بر دل من نشسته دودی | چون زود چو گرد بـرنجستم |
این ها کـه نبـشـتـم از ندامـت | آن وقت نبـشته بـود دستم |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج