گر زان که نه ای طـالب جـوینده شـوی بـا ماور زان که نه ای مطرب گوینده شوی بـا ماگر زان که تو قارونی در عشق شوی مفلسور زان که خـداوندی هم بـنده شـوی بـا…
گر زان که نه ای طـالب جـوینده شـوی بـا ما | ور زان که نه ای مطرب گوینده شوی بـا ما |
گر زان که تو قارونی در عشق شوی مفلس | ور زان که خـداوندی هم بـنده شـوی بـا ما |
یک شـمع از این مجـلس صـد شـمع بـگیراند | گـر مرده ای ور زنده هم زنده شـوی بـا مـا |
پـاهـای تـو بـگـشـایـد روشـن بـه تـو بـنـمـاید | تا تو همه تن چون گل در خنده شوی با ما |
در ژنــده درآ یـک دم تــا زنــده دلــان بــیـنـی | اطـلـس بـه درانـدازی در ژنده شـوی بـا مـا |
چون دانه شد افکنده بـررست و درختی شد | این رمـز چـو دریابـی افـکـنده شـوی بـا مـا |
شـمـس الـحـق تـبـریزی بـا غـنچـه دل گـوید | چون بـاز شود چشمت بـیننده شوی بـا ما |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج