فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 19 شهریور 1403

شماره ٧٤٩: ز دل نگشت مرا آه سینه تاب بلند

ز دل نگشـت مرا آه سـینه تـاب بـلندنشد ز سوخـتـگی دود ازین کبـاب بـلنداگر چه خانه دل را به آب گریه رساندنـشـد غـبـاری ازین خـانـه خـراب بـلـنـدتـو سنگد…

ز دل نگشـت مرا آه سـینه تـاب بـلندنشد ز سوخـتـگی دود ازین کبـاب بـلند
اگر چه خانه دل را به آب گریه رساندنـشـد غـبـاری ازین خـانـه خـراب بـلـنـد
تـو سنگدل ندهی داد داد خـواهان راوگـرنـه کـوه صـدا را دهـد جــواب بــلـنـد
حـجـاب مـانـع آوازه اسـت خـوبــان راصـدا نـمـی شـود از سـیر آفـتـاب بـلـنـد
ز پیچ وتاب بـه پـابـوس یار زلف رسیداگر چـه رشـتـه نگردد ز پـیچ وتـاب بـلند
چـو ماه نو بـه نگاهی ز دور خرسندمکه کوته است مرا دست وآن رکاب بلند
بــه بــاد زودرودسـرهـواپــرســتــان راکه یک دم است کله گوشه حبـاب بـلند
کنند چون دل خودبـلبـلان ز ناله تهیبـه گلشـنی کـه نگـردد صـدای آن بـلند
خـزف گهر نشود از قبـول بـی بـصراننمی شودسخن پـست از انتـخاب بـلند
بــه آه گـرد کــدورت نـخــیـزد از دلـهـاخـط غـبــار نـمـی گـردد از کـتـاب بـلـنـد
کند چو تاک به نخل بـلند دست اندازدمـاغ هر کـه شـداز نشأه شـراب بـلـند
مده بـه خـلوت خـاطر ره خـطا صـائبکـه نـام گـردد از انـدیشـه صـواب بـلـنـد

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج