کـجــا مـرا مـی گـلـگـون دمـاغ تــازه کـنـدکه تـخم سوخته را ابـر داغ تـازه کنکجـاست سوخـتـگان را دماغ خـودسـازیبـه ناخـن دگـران لـاله داغ تـازه کـنددر…
| کـجــا مـرا مـی گـلـگـون دمـاغ تــازه کـنـد | که تـخم سوخته را ابـر داغ تـازه کن |
| کجـاست سوخـتـگان را دماغ خـودسـازی | بـه ناخـن دگـران لـاله داغ تـازه کـند |
| دریـن بـهـار کـه صـد جـامـه خـار گـردانـیـد | نشد که جامه خودسروبـاغ تازه کند |
| دماغ سـافـی ما می خـورد ز جـیحـون آب | مگر به خون جگر، دل دماغ تازه کند |
| ز خــط ســیـه نـشـودروز آتــشـیـن رویـی | کـه داغ کهنه ما را بـه داغ تـازه کـند |
| دلی که داغ نهان نیست مجلس افروزش | دماغ خـود بـه کدامین ایاغ تـازه کند |
| ز داغ سـیـنـه مـن آب وتــاب دیـگـر یـافـت | که تـازه رویی گل جان بـاغ تـازه کند |
| درین صـحـیـفـه مـن آن خـامـه سـیه روزم | که مغز خشک بـه دودچراغ تازه کند |
| دمـی کـه صـائب ازوبـوی صـدق مـی آیـد | چوبـاد صبـح جهان را دماغ تـازه کند |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج











