کرم به ابـر سبـکدست همچو عمان کنتـمـام روی زمـین را رهین احـسـان کـنز بــاده چــهـره گـلـرنـگ را فــروزان کــنز قـطـره های عـرق بـزم را چـراغـان کنبـه…
کرم به ابـر سبـکدست همچو عمان کن | تـمـام روی زمـین را رهین احـسـان کـن |
ز بــاده چــهـره گـلـرنـگ را فــروزان کــن | ز قـطـره های عـرق بـزم را چـراغـان کن |
بـه شکر این که جبـین گشاده ای داری | ملایمت بـه خس و خار این گلستان کن |
بـه آبـروی عـزیزان مـگـر شـوی سـیراب | سفال تشنه خود وقف می پرستان کن |
هـوای نـفـس چـو گـردیـد زیردسـت تـرا | ز بـاد تـختـگه خویش چـون سلیمان کن |
فضای شهر مقام نفس کشیدن نیست | چـو گرد بـاد نفس راسـت در بـیابـان کن |
مدار فیض خـود از ابـر همچـو بـحـر دریغ | تـمـام روی زمـین را رهین احـسـان کـن |
شـود کلید ز اعـجـاز عـشـق آخـر قـفـل | نظـر بـه پـیرهن و چـشـم پـیر کنعان کن |
نظر بـه چشمه حیوان سیه مکن صائب | بــه آبــروی، قـنـاعـت ز آب حــیـوان کـن |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج