مطـربـم سـرمسـت شـد انگـشـت بـر رق می زندپــرده عــشــاق را از دل بــه رونــق مــی زنــدرخــت بــربــنـدیـد ای یـاران کـه سـلـطـان دو کـونایـسـتــاده …
مطـربـم سـرمسـت شـد انگـشـت بـر رق می زند | پــرده عــشــاق را از دل بــه رونــق مــی زنــد |
رخــت بــربــنـدیـد ای یـاران کـه سـلـطـان دو کـون | ایـسـتــاده بــر فـراز عـرش سـنـجـق مـی زنـد |
اولــیــا و انــبـــیــا حــیــران شــده در حــضــرتــش | یحـیی و داوود و یوسـف خـوش معلق می زند |
عـیسـی و موسـی کـه بـاشـد چـاوشـان درگهش | جـبـرئیل اندر فسـونش سـحـر مطـلق می زند |
جــان ابــراهـیـم مـجــنـون گـشــت انـدر شــوق او | تـیغ را بـر حـلق اسـماعیل و اسـحـق می زند |
احــمــدش گــویـد کــه واشــوقــا لــقــا اخــوانــنــا | در هـوای عـشــق او صــدیـق صـدق مـی زنـد |
لـیلـی و مجـنون بـه فـاقـه آه حـسـرت می خـورند | خسرو و شیرین به عشرت جام راوق می زند |
شمس تـبـریز ایسـتـاده مسـت در دسـتـش کمان | تــیـر زهـرآلــود را بــر جــان احــمــق مـی زنـد |
رسـتـم و حـمـزه فـکـنـده تـیـغ و اسـپــر پــیـش او | او چـو حـیـدر گـردن هـشـام و اربــق مـی زنـد |
کیسـت آن کـس کـو چـنین مردی کـند اندر جـهان | شـمس تـبـریزی کـه ماه بـدر را شـق می زند |
هر کـه نام شـمس تـبـریزی شـنید و سـجـده کـرد | روح او مقـبـول حـضـرت شـد اناالـحـق می زند |
ای حسام الدین تو بنویس مدح آن سلطان عشق | گـر چـه منکـر در هوای عـشـق او دق می زند |
مــنـکــرســت و روســیـه مــلــعــون و مــردود ابــد | از حسد همچون سگان از دور بـق بق می زند |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج