بـه خـانـه خـانه مـی آرد چـو بـیذق شـاه جـان مـا راعجـب بـردسـت یا ماتـسـت زیر امتـحـان ما راهـمـه اجــزای مـا را او کـشــانـیـدســت از هـر ســوتـراشی…
بـه خـانـه خـانه مـی آرد چـو بـیذق شـاه جـان مـا را | عجـب بـردسـت یا ماتـسـت زیر امتـحـان ما را |
هـمـه اجــزای مـا را او کـشــانـیـدســت از هـر ســو | تـراشیدسـت عالم را و معجـون کرده زان ما را |
ز حـرص و شـهـوتــی مـا را مـهـاری کـرده دربــیـنـی | چو اشتر می کشاند او به گرد این جهان ما را |
چه جای ما که گردون را چو گاوان در خرس بست او | که چون کنجد همی کوبـد بـه زیر آسمان ما را |
خـنـک آن اشـتـری کـو را مـهـار عـشـق حـق بـاشـد | همیشـه مسـت می دارد میان اشـتـران ما را |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج