دلی که عاشق و صابـر بود مگر سنگستز عـشـق تـا بـه صـبـوری هزار فـرسـنگسـتبــرادران طــریـقــت نـصــیـحــتــم مـکـنـیـدکه تـوبـه در ره عشـق آبـگینه بـر …
دلی که عاشق و صابـر بود مگر سنگست | ز عـشـق تـا بـه صـبـوری هزار فـرسـنگسـت |
بــرادران طــریـقــت نـصــیـحــتــم مـکـنـیـد | که تـوبـه در ره عشـق آبـگینه بـر سـنگسـت |
دگر بـخـفـتـه نمی بـایدم شـراب و سـماع | کـه نیک نـامـی در دین عـاشـقـان ننـگـسـت |
چـه تـربـیت شـنوم یا چـه مصـلحـت بـینم | مرا که چشم به ساقی و گوش بـر چنگست |
بــه یـادگـار کـســی دامـن نـســیـم صـبــا | گـرفـتـه ایـم و دریـغـا کـه بــاد در چـنـگـسـت |
بـه خـشـم رفـتـه ما را که می بـرد پـیغـام | بـیا کـه مـا سـپـر انـداخـتـیم اگـر جـنـگـسـت |
بکش چنان که توانی که بی مشاهده ات | فـراخـنـای جــهـان بــر وجــود مـا تــنـگـسـت |
ملامت از دل سـعـدی فرونشـوید عـشـق | سیاهی از حبشی چون رود که خودرنگست |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج