فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 14 آذر 1403

پایگاه خبری شاعر

شماره ٦: غوطه در بحر گهر ز آبله پا زده ام

غــوطــه در بــحــر گــهــر ز آبــلــه پــا زده امدر دل خـــاک قــدم بـــر ســـر دریــا زده امسود من از سفر خاک، که چشمش مرسادمشت خـاکی است که در دیده…

غــوطــه در بــحــر گــهــر ز آبــلــه پــا زده امدر دل خـــاک قــدم بـــر ســـر دریــا زده ام
سود من از سفر خاک، که چشمش مرسادمشت خـاکی است که در دیده دنیا زده ام
تـا در فـیض گـشـوده اسـت بـه رویم تـوفـیقحـلقـه چـون داغ بـسـی بـر در دلها زده ام
بــه خـراش جـگـر خـویـش نـظـر داشـتــه امتــیـشـه در ظـاهـر اگـر بــر دل خـارا زده ام
چه کند سیل گرانسنگ بـه همواری دشت؟خــاک در دیـده دشــمـن بــه مــدارا زده ام
غوطه در خون زده چون پـنجه مرجان دستـمبس که کف بـر سر شوریده چو دریا زده ام
دسـت چـون در کـمـر مـوج تـهـیدسـت زنـم؟من که چـون رشتـه مکرر بـه گهر پـا زده ام
این زمان در سـفره قطـره بـه جـان می لرزممن که صد مرتبه چون سیل به دریا زده ام
نیسـت بـیکـار در ین مرحـله یک نشـتـر خـارهــمــه را بــر مــحــک دیــده بــیـنــا زده ام
عـاجــزم در گـره خــویـش گـشــودن صــائبمن کـه نقـب از مـژه در سـینه خـارا زده ام

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج