خـط نمی سـازد مرا زان لعـل جـان پـرور جـداتـشـنه کـی گـردد بـه تـیغ موج از کـوثـر جـداسـبــزه خـط لـعـل سـیـراب تــرا بــی آب کـردآب را هـر چــنـد نـت…
خـط نمی سـازد مرا زان لعـل جـان پـرور جـدا | تـشـنه کـی گـردد بـه تـیغ موج از کـوثـر جـدا |
سـبــزه خـط لـعـل سـیـراب تــرا بــی آب کـرد | آب را هـر چــنـد نـتــوان کــرد از گـوهـر جــدا |
از دل خونگرم ما پیکان کشیدن مشکل است | چـون تـوان کـردن دو یکـدل را ز یکـدیگـر جـدا |
مـی کـنـد روز سـیـه بــیـگـانـه یـاران را ز هـم | خـضـر در ظـلمات می گـردد ز اسـکـندر جـدا |
تــا نـسـوزد آرزو در دل، نـگـردد سـیـنـه صـاف | زنـگ از آیینـه مـی گـردد بـه خـاکـسـتـر جـدا |
زندگـی را بـی حـلاوت می کـند موی سـفـید | شیر در یک کاسـه اینجـا بـاشد از شکر جـدا |
چـاره من مرهم کافـوری صـبـح اسـت و بـس | من که دارم بـر جـگر داغـی ز هر اخـتـر جـدا |
مــهـر زر هـم از دل دنـیـاپــرســتــان مـی رود | سکتـه می گردد بـه زور دست اگر از زر جـدا |
بـهره از آمـیزش نـیکـان نـدارد بـد کـه هسـت | در مـیـان جــمـع، فـرد بــاطـل از دفـتــر جــدا |
بــرنــیــارد کــثــرت مــردم ز تــنــهــایــی مــرا | در مـیان لـشـکـرم چـون رایت از لـشـکـرجـدا |
بــعـد عـمـری گـر بــرآرم سـر ز کـنـج آشـیـان | می شـود تـیغ دودم در کشـتـنم هر پـر جـدا |
گـوی چــوگـان حــوادث گـردد از بــی لـنـگـری | از سـر زانوی فـکـر آن را که بـاشـد سـر جـدا |
آتـشـی از شـوق هر کس را که بـاشـد زیر پـا | چون سپـند از ناله ای گردد ازین مجـمر جـدا |
قطره در اندیشه دریا چـو بـاشد، عین اوسـت | نیست مسکن دل به دوری گردد از دلبر جدا |
حــال دل دور از عـقـیـق آتــشـیـن او مـپــرس | این کبـاب تـر بـه خـون دل شـد از اخـگر جـدا |
ریـشــه غــم بــرنـیـاورد از دلـم جــام شــراب | صیقل از آیینه صـائب چـون کند جـوهر جـدا؟ |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج