فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 مرداد 1403

شماره ٦: آنانکه شمع آرزو در بزم عشق افروختند

آنـانـکـه شــمـع آرزو در بــزم عــشــق افــروخــتــنـداز تلخی جان کندنم، از عاشقی واسوختنددی مـفــتــیـان شــهـر را تــعــلـیـم کــردم مـسئلــهو امـرو…

آنـانـکـه شــمـع آرزو در بــزم عــشــق افــروخــتــنـداز تلخی جان کندنم، از عاشقی واسوختند
دی مـفــتــیـان شــهـر را تــعــلـیـم کــردم مـسئلــهو امـروز اهل میکـده، رندی ز مـن آمـوخـتـند
چـون رشتـه ایمان من، بـگسـسـتـه دیدند اهل کفریک رشته از زنار خود، بـر خرقه من دوختـند
یـارب! چـه فـرخ طـالـعـنـد، آنـانـکـه در بــازار عـشـقدردی خـریدند و غـم دنیای دون بـفروخـتـند
در گوش اهل مدرسه، یارب! بهائی شب چه گفت؟کامروز، آن بـیچارگان اوراق خود را سوختـند

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج