بـیچـاره کـسـی کـه مـی نداردغوره بـه سلف همی فشاردبـیچـاره زمین که شـوره بـاشـدویـن ابــر کــرم بــر او نـبــاردبـاری دل من صبـوح مستـستوام شــب دوش م…
بـیچـاره کـسـی کـه مـی ندارد | غوره بـه سلف همی فشارد |
بـیچـاره زمین که شـوره بـاشـد | ویـن ابــر کــرم بــر او نـبــارد |
بـاری دل من صبـوح مستـست | وام شــب دوش مـی گــزارد |
گفـتـم بـه صـبـوح خـفـتـگـان را | پــامـزد ویـم کـه ســر بــرآرد |
امـروز گــریـخــت شــرم از مـن | او بـر کـف مسـت کـی نگارد |
سـاقیست گرفتـه گوشم امروز | یک لـحـظـه مـرا نمی گـذارد |
جــام چـو عـصـاش اژدهـا شـد | بـر قـبـطـی عـقل می گمارد |
خاموش و ببین که خم مستان | چون جام شریف می سپارد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج