ای مطرب جان چو دف به دست آمداین پـرده بـزن کـه یـار مـسـت آمـدچــون چــهــره نــمــود آن بــت زیـبــاماه از سوی چـرخ بـت پـرست آمدذرات جـهان بـه عشـق …
ای مطرب جان چو دف به دست آمد | این پـرده بـزن کـه یـار مـسـت آمـد |
چــون چــهــره نــمــود آن بــت زیـبــا | ماه از سوی چـرخ بـت پـرست آمد |
ذرات جـهان بـه عشـق آن خـورشـید | رقصان ز عدم به سوی هست آمد |
غـمـگـین ز چـیی مـگـر تـو را غـولـی | از راه بــبــرد و هـمـنـشـسـت آمـد |
زان غــول بــبــر بــگـیـر ســغــراقــی | کـان بـر کف عـشـق از السـت آمد |
این پـرده بـزن کـه مـشـتـری از چـرخ | از بـهر شکسـتـگان بـه پـسـت آمد |
در حـلـقـه این شـکـسـتـگـان گـردید | کان دولت و بـخت در شکست آمد |
این عـشـرت و عـیش چـون نمـاز آمد | ویـــن دردی درد آبــــدســـت آمـــد |
خـامش کن و در خـمش تـماشـا کن | بــلـبـل از گـفـت پـای بــسـت آمـد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج