غـنچـه از بـاده نگـردد گـل خـمـیازه مـنچـشـم مخـمور بـود رشـتـه شـیرازه مننه ز زهدسـت اگر لب نگذارم بـه شرابسـاغری نیسـت درین بـزم بـه اندازه مناز کوا…
غـنچـه از بـاده نگـردد گـل خـمـیازه مـن | چـشـم مخـمور بـود رشـتـه شـیرازه من |
نه ز زهدسـت اگر لب نگذارم بـه شراب | سـاغری نیسـت درین بـزم بـه اندازه من |
از کواکب نشود دفع خـمارم چـون صبـح | رطـل خـورشـید کـند چـاره خـمـیازه مـن |
چون شود گرم سفر کلک سخن پردازم | نرسـد بـرق سـبـکـسـیر بـه جـمـازه مـن |
سخنانی که ازان تـازه شدی جـان کهن | گـشـت تـقـویم کـهن از سـخـن تـازه من |
گر چه ز آهستـگی آواز مرا کس نشنید | گوش تـا گوش جـهان پـر شد از آوازه من |
نامه را گر چـمن خلد کند نیست عجـب | سبز شد خامه خشک از سخن تازه من |
شود از بـی خبـری جمع حواسم صائب | خـط پـیـمـانـه بــود رشـتـه شـیـرازه مـن |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج