فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 مرداد 1403

شماره ٦٨٥: غنچه از باده نگردد گل خمیازه من

غـنچـه از بـاده نگـردد گـل خـمـیازه مـنچـشـم مخـمور بـود رشـتـه شـیرازه مننه ز زهدسـت اگر لب نگذارم بـه شرابسـاغری نیسـت درین بـزم بـه اندازه مناز کوا…

غـنچـه از بـاده نگـردد گـل خـمـیازه مـنچـشـم مخـمور بـود رشـتـه شـیرازه من
نه ز زهدسـت اگر لب نگذارم بـه شرابسـاغری نیسـت درین بـزم بـه اندازه من
از کواکب نشود دفع خـمارم چـون صبـحرطـل خـورشـید کـند چـاره خـمـیازه مـن
چون شود گرم سفر کلک سخن پردازمنرسـد بـرق سـبـکـسـیر بـه جـمـازه مـن
سخنانی که ازان تـازه شدی جـان کهنگـشـت تـقـویم کـهن از سـخـن تـازه من
گر چه ز آهستـگی آواز مرا کس نشنیدگوش تـا گوش جـهان پـر شد از آوازه من
نامه را گر چـمن خلد کند نیست عجـبسبز شد خامه خشک از سخن تازه من
شود از بـی خبـری جمع حواسم صائبخـط پـیـمـانـه بــود رشـتـه شـیـرازه مـن

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج