فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 20 شهریور 1403

شماره ٦٧٧: کار دریاست ز هر موج خطر خندیدن

کـار دریـاسـت ز هـر مـوج خــطـر خــنـدیـدنرو نـکـردن تــرش از تــلـخ، شـکـر خــنـدیـدنشـیوه زنـده دلـان اسـت درین بـاغ چـو گـلهمه شب غنچه شدن، وقت سحر…

کـار دریـاسـت ز هـر مـوج خــطـر خــنـدیـدنرو نـکـردن تــرش از تــلـخ، شـکـر خــنـدیـدن
شـیوه زنـده دلـان اسـت درین بـاغ چـو گـلهمه شب غنچه شدن، وقت سحر خندیدن
مـی کـنـد خــرده جــان ســفـری را بــاقـیبـر رخ سـوخـتـگـان هـمـچـو شـرر خـنـدیـدن
بسته لب باش که چون غنچه گل می افتدرخــنـه در قـصـر حــیـات تــو ز هـر خـنـدیـدن
چـه کـند سـخـتـی ایام بـه ما بـی خـبـران؟رخــنـه در قـصـر حــیـات تــو ز هـر خـنـدیـدن
چـه کـند سـخـتـی ایام بـه ما بـی خـبـران؟کـار کـبـک اسـت بـه هر کوه و کمر خـندیدن
آنـچــنـان در دهـن تــیـغ بــه رغــبــت بــرومکـه فـرامـوش کـنـد صـبــح ظـفـر، خـنـدیـدن
جـای خـنده است که در عهد شکرخـنده اوپـستـه در پـوست کند مشق شکر خـندیدن
زان سر تـیر یکی غنچـه، یکی خندان استتـا بـدانـی کـه نـبــاشـد ز دو سـر خـنـدیـدن
از نکویان همه ختم است بـر آن زهره جبینبــی دهــن بــر رخ اربــاب نــظــر خــنــدیـدن
ای که از آب عقیق تـو فلک سـرسـبـزسـتنیسـت انصاف بـر این تـشـنه جـگر خـندیدن
صـائب از عـاقبـت خـنده بـیندیش که صـبـحغـوطـه در خـون جـگـر زد ز شـکـر خـنـدیـدن

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج