بـگـویم خـفـیه تـا خـواجـه نـرنـجـدکه آن دلبـر همی در بر نگنجدز مسـتـی من تـرازو را شکسـتـمتـرازو کـان گـوهر را نـسـنـجـدبـتـان را جـمـلـه زو بـدرید س…
بـگـویم خـفـیه تـا خـواجـه نـرنـجـد | که آن دلبـر همی در بر نگنجد |
ز مسـتـی من تـرازو را شکسـتـم | تـرازو کـان گـوهر را نـسـنـجـد |
بـتـان را جـمـلـه زو بـدرید سـربـند | که ماده گرگ با یوسف نغنجد |
هم از جمله سیه روییست آن نیز | که پـیش رومیی زنجی بـزنجد |
قراضه کیست پـیش شمس تبـریز | کـه گـنـج زر بـیـارد یا بـگـنـجـد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج