درگـلـسـتـان بـلـبـل و در انجـمن پـروانه بـاشهرکـجـا دام تـمـاشـایی کـه بـینی دانـه بـاشکـفـر و دیـن را پـرده دار جـلـوه مـعـشـوق دانگـاه دربــیـت الـ…
درگـلـسـتـان بـلـبـل و در انجـمن پـروانه بـاش | هرکـجـا دام تـمـاشـایی کـه بـینی دانـه بـاش |
کـفـر و دیـن را پـرده دار جـلـوه مـعـشـوق دان | گـاه دربــیـت الـحـرام و گـاه دربــتـخـانـه بــاش |
نـور حــسـن لـاابــالـی تــا کـجــا ســر بــرزنـد | بـلـبـل هـر بـوسـتـان و جـغـد هـر ویرانـه بـاش |
جـلوه مردان راه از خـویش بـیرون رفتـن است | جـوهر مـردی نداری، چـون زنان در خـانه بـاش |
دامن هرگـل مـگـیر و گـرد هر شـمـعـی مگـرد | طـالـب حـسـن غـریب و مـعـنی بـیگـانه بـاش |
خضر راه رستـگاری دل بـه دست آوردن است | در مـذاق کـودکـان شـیـریـنـی افـسـانـه بـاش |
دست تا از توست، دست از دامن ریزش مدار | تـا نمی در شیشـه داری تـشـنه پـیمانه بـاش |
تـا شوی چشم و چراغ این جـهان چون آفتـاب | پـوشش هر تـنگدست و فرش هر ویرانه بـاش |
بـی مـحـبـت مـگـذران عـمـر عـزیـز خـویـش را | در بـهـاران عـنـدلـیـب و در خـزان پـروانـه بـاش |
سـنگ طـفـلـان می دهد کـیفـیت رطـل گـران | نشأه سـرشـار مـی خـواهی بـرو دیوانه بـاش |
صـحـبــت شـبــهـای مـیـخـواران نـدارد بــازگـو | چون ز مجلس می روی بیرون لب پیمانه باش |
مـا زبـان شـکـوه را در سـرمـه خـوابـانـیده ایم | ای سـپـهـر بـی مـروت، درجـفـا مـردانـه بـاش |
تـا مگر صـائب چـراغ کشـتـه ات روشـن شـود | هـر دل گـرمـی کـه یابـی گـرد او پـروانـه بـاش |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج