خـفـتــه نـمـود دلـبــر گـفـتــم ز بــاغ زودشفتـالوی بـدزدم او خود نخفتـه بـودخـنـدیـد و گـفـت روبــه آخـر بــه زیـرکـیاز دست شیر صید کجا سهل درربودمر…
خـفـتــه نـمـود دلـبــر گـفـتــم ز بــاغ زود | شفتـالوی بـدزدم او خود نخفتـه بـود |
خـنـدیـد و گـفـت روبــه آخـر بــه زیـرکـی | از دست شیر صید کجا سهل درربود |
مر ابـر را که دوشـد و آن جـا که دررسـد | الا مگر که ابـر نماید بـه خویش جـود |
معدوم را کجـاست بـه ایجـاد دست و پـا | فضل خـدای بـخـشد معدوم را وجـود |
مـعـدوم وار بــنـشــیـن زیـرا کـه در نـمـاز | داد ســلـام نـبــود الـا کـه در قــعــود |
بــر آتــش آب چــیـره بــود از فــروتــنــی | کآتـش قیام دارد و آبـست در سجـود |
چون لب خموش باشد دل صدزبان شود | خـاموش چـند چـند بـخواهیش آزمود |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج