مـنـم امـروز دور از مـشـرب خـویشبـسـر پـویان بـسـوی مطلب خـویشبــلـعـلـت تــشــنـه شــد آب روانـمرها کن تـشنه را در مشرب خـویشتـو خـورشـیدی و من بـی ن…
مـنـم امـروز دور از مـشـرب خـویش | بـسـر پـویان بـسـوی مطلب خـویش |
بــلـعـلـت تــشــنـه شــد آب روانـم | رها کن تـشنه را در مشرب خـویش |
تـو خـورشـیدی و من بـی نور رویت | چـنین تـا کی بـروز آرم شب خـویش |
ز شـوق ار بـر دهانت می نهم لـب | نه لعل تـو همی بـوسم لب خـویش |
چــنـانـم مـتــحـد بــا تــو کـه در تــو | هـمـی یـابـم حـرارت از تـب خـویش |
تـو بـا این حسن اگرچـه دین نداری | امـام عـصـری انـدر مـذهـب خـویش |
تـرا از دوستی خواهم که چون جان | کـنـم پــیـراهـنـی از قـالـب خـویـش |
مرا خـود از سر غفلت خـبـر نیست | کـه دارم پــای تـو در جـورب خـویـش |
غم تو قوت من شد کسبم اینست | حلالی می خورم از مکسب خویش |
بــیــاو از رقــیـب خــود مــیـنــدیـش | فلک را نیست بـیم از عقرب خـویش |
مــن از درد تـــو ای درمــان دلـــهــا | بـــیــارب آمـــدم از یــارب خـــویــش |
بــدیـن طــالــع نـدانـم از کــه نـالـم | ز مـاه دوسـت یـا از کـوکـب خـویـش |
درین ره سـیف فـرغـانـی فـرومـانـد | چـنین تـا کـی دواند مـرکـب خـویش |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج