فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 1 خرداد 1404

پایگاه خبری شاعر

شماره ٦٥: دوش سلطان خیالش باز غوغا کرده بود

دوش سـلـطـان خـیـالـش بـاز غـوغـا کـرده بـودملک جـان تـاراج و رخـت صبـر یغما کرده بـودبـرق شـوقـش از دهانم شـعـلـه میزد هر زمـانو آتـش سـودای او قـصـد…

دوش سـلـطـان خـیـالـش بـاز غـوغـا کـرده بـودملک جـان تـاراج و رخـت صبـر یغما کرده بـود
بـرق شـوقـش از دهانم شـعـلـه میزد هر زمـانو آتـش سـودای او قـصـد سـویـدا کـرده بــود
دیـده ام دریـای خـونـسـت و مـن انـدر حـیـرتــمتـا خـیـالـش چـون گـذر بـر راه دریا کـرده بـود
گـــر چـــه مــیــزد یــار مــا لـــاف وفـــاداری دلعاقبـت بـشکست پیمانی که بـا ما کرده بود
جان ز من میخواست لعلش در بهای بوسه ایبـی تـکـلـف مخـتـصـر چـیزی تـمنا کـرده بـود
دردها چـون دیر شـد نـومـید روی از مـا بـتـافـتهـر کـه روزی دردمـنـدی را مـداوا کــرده بــود
گر عبـید از عشق دم زد پـیش از این معذور دارکین گناهی نیست کان بیچاره تنها کرده بود

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج