دوش سـلـطـان خـیـالـش بـاز غـوغـا کـرده بـودملک جـان تـاراج و رخـت صبـر یغما کرده بـودبـرق شـوقـش از دهانم شـعـلـه میزد هر زمـانو آتـش سـودای او قـصـد…
دوش سـلـطـان خـیـالـش بـاز غـوغـا کـرده بـود | ملک جـان تـاراج و رخـت صبـر یغما کرده بـود |
بـرق شـوقـش از دهانم شـعـلـه میزد هر زمـان | و آتـش سـودای او قـصـد سـویـدا کـرده بــود |
دیـده ام دریـای خـونـسـت و مـن انـدر حـیـرتــم | تـا خـیـالـش چـون گـذر بـر راه دریا کـرده بـود |
گـــر چـــه مــیــزد یــار مــا لـــاف وفـــاداری دل | عاقبـت بـشکست پیمانی که بـا ما کرده بود |
جان ز من میخواست لعلش در بهای بوسه ای | بـی تـکـلـف مخـتـصـر چـیزی تـمنا کـرده بـود |
دردها چـون دیر شـد نـومـید روی از مـا بـتـافـت | هـر کـه روزی دردمـنـدی را مـداوا کــرده بــود |
گر عبـید از عشق دم زد پـیش از این معذور دار | کین گناهی نیست کان بیچاره تنها کرده بود |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج