شـنیدم دخـتـر رز را ز محـفـل کـرده ای بـیرونبـه جـان خـود بـگو جـانا که از دل کرده ای بـیرون؟اگـر در پـرده فـانوس، اگر در غـنچـه می بـینمتو از شوخی سر…
شـنیدم دخـتـر رز را ز محـفـل کـرده ای بـیرون | بـه جـان خـود بـگو جـانا که از دل کرده ای بـیرون؟ |
اگـر در پـرده فـانوس، اگر در غـنچـه می بـینم | تو از شوخی سری از جیب محمل کرده ای بیرون |
همیشه مردم چـشم من از خون جـگر پـوشد | لبـاسـی را کـه پـنداری ز بـسـمل کـرده ای بـیرون |
دم عیسی به استقبال روحت جان فشان آید | گــر از خــود جــامـه آلــوده گــل کــرده ای بــیـرون |
نرفتـی نعره واری راه و خرسندی چنان صائب | کـه پـنـداری سـر از انـجـام مـنـزل کـرده ای بـیرون |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج