فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 26 بهمن 1403

پایگاه خبری شاعر

شماره ٦٤: تو دیدی هیچ عاشق را که سیری بود از این سودا

تو دیدی هیچ عاشق را که سیری بود از این سوداتـو دیدی هـیـچ مـاهـی را کـه او شـد سـیر از این دریـاتـو دیـدی هـیـچ نـقـشـی را کـه از نـقـاش بـگـریـزدتــو…

تو دیدی هیچ عاشق را که سیری بود از این سوداتـو دیدی هـیـچ مـاهـی را کـه او شـد سـیر از این دریـا
تـو دیـدی هـیـچ نـقـشـی را کـه از نـقـاش بـگـریـزدتــو دیـدی هـیـچ وامــق را کــه عــذرا خــواهـد از عــذرا
بـود عاشـق فراق اندر چـو اسـمی خـالی از معنیولـی مـعـنـی چــو مـعـشـوقـی فـراغـت دارد از اســمـا
تـویی دریا منم ماهی چـنان دارم کـه می خـواهیبـکـن رحـمـت بـکـن شـاهی کـه از تـو مـانـده ام تـنـهـا
ایا شـاهنـشـه قـاهـر چـه قـحـط رحـمـتـسـت آخـردمـی کـه تـو نـه ای حـاضـر گـرفـت آتـش چـنـیـن بــالـا
اگـر آتـش تـو را بـیـنـد چـنـان در گـوشـه بـنـشـینـدکــز آتــش هـر کـه گـل چــیـنـد دهـد آتــش گـل رعــنـا
عذابـست این جهان بـی تـو مبـادا یک زمان بـی توبـه جـان تـو که جـان بـی تـو شکنجـه ست و بـلا بـر ما
خـیالـت همچـو سـلـطـانی شـد اندر دل خـرامـانیچــنـانـک آیـد ســلــیـمــانـی درون مـســجــد اقــصــی
هزاران مـشـعـلـه بـرشـد همه مـسـجـد منور شـدبــهـشـت و حـوض کـوثـر شـد پــر از رضـوان پـر از حـورا
تـعـالـی الـلـه تـعـالـی الـلـه درون چـرخ چـندین مهپــر از حــورســت ایـن خــرگــه نـهـان از دیـده اعــمــی
زهی دلشـاد مرغـی کو مقامی یافـت اندر عـشـقبــه کـوه قــاف کـی یـابــد مـقــام و جــای جــز عــنـقــا
زهی عـنقـای ربـانی شـهنـشـه شـمـس تـبـریزیکه او شمسیست نی شرقی و نی غربی و نی در جا

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج