بـه خـون غـلطـد چـمن از ناله دردآشـنای منقـفـس پـر گل شـود از بـلبـل رنگین نوای منگـران خـیزنـد همـراهان بـی پـروای مـن، ورنهره خـوابــیـده را بــیـدا…
بـه خـون غـلطـد چـمن از ناله دردآشـنای من | قـفـس پـر گل شـود از بـلبـل رنگین نوای من |
گـران خـیزنـد همـراهان بـی پـروای مـن، ورنه | ره خـوابــیـده را بــیـدار مـی سـازد درای مـن |
نیم بی مایه تا بر سود باشد از سفر چشمم | مرا این بـس که خاری نشکند در زیر پای من |
بـه استـغنا تـوان خـو در جـگر کردن بـخیلان را | فـلـک را داغ دارد خــاطــر بــی مـدعــای مـن |
نـدارد عـالـم تـجـرید چـون مـن خـانـه پـردازی | نمی گـردد غـبـارآلـود سـیلـاب از سـرای مـن |
مرا می زیبـد از اهل قـناعـت لاف بـی بـرگـی | که از پهلوی خشک خویش بـاشد بوریای من |
ز بــرق تـیـشـه مـن کـوه آهـن آب مـی گـردد | چـه بـاشد بـیستـون در پـنجـه زورآزمای من؟ |
چـنان کز جـنبـش افزاید گرانی مهد طـفلان را | به لنگر شد ز طوفان کشتی بی ناخدای من |
چنان صائب فشاندم آستـین بـر خواهش دنیا | کـه همت از در دلـها نمی خـواهد گـدای من |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج