گر دیو و پـری حـارس بـاتـیغ و سـپـر بـاشدچـون حـکـم خـدا آیـد آن زیر و زبـر بـاشـدبـر هر چـه امیدسـتـت کی گیرد او دستـتبـر شـکل عصـا آید وان مار دوسـر…
گر دیو و پـری حـارس بـاتـیغ و سـپـر بـاشد | چـون حـکـم خـدا آیـد آن زیر و زبـر بـاشـد |
بـر هر چـه امیدسـتـت کی گیرد او دستـت | بـر شـکل عصـا آید وان مار دوسـر بـاشـد |
وان غصه که می گویی آن چاره نکردم دی | هر چـاره کـه پـنـداری آن نـیز غـرر بـاشـد |
خـودکرده شمر آن را چـه خـیزد از آن سودا | اندر پـی صد چـون آن صد دام دگر بـاشـد |
آن چـاره هـمـی کـردم آن مـات نـمـی آمـد | آن چــاره لـنـگـت را آخـر چـه اثــر بــاشـد |
از مـات تـو قـوتـی کـن یـاقـوت شـو او را تـو | تا او تو شوی تو او این حصن و مفر باشد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج