فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 5 اردیبهشت 1404

پایگاه خبری شاعر

شماره ٦٣٠: چو رعد و برق می خندد ثنا و حمد می خوانم

چـو رعد و بـرق می خـندد ثـنا و حـمد می خـوانمچـو چــرخ صـاف پــرنـورم بــه گـرد مـاه گـردانـمزبـانم عـقـده ای دارد چـو موسـی من ز فـرعـونانز رشـک آنـک…

چـو رعد و بـرق می خـندد ثـنا و حـمد می خـوانم چـو چــرخ صـاف پــرنـورم بــه گـرد مـاه گـردانـم
زبـانم عـقـده ای دارد چـو موسـی من ز فـرعـونان ز رشـک آنـک فـرعـونـی خـبـر یـابــد ز بـرهـانـم
فـروبــنـدیـد دسـتــم را چــو دریـابــیـد هـسـتــم را به لشکرگاه فرعونی که من جاسوس سلطانم
نه جـاسـوسـم نه ناموسـم من از اسـرار قدوسـم رها کن چـونک سـرمسـتـم که تـا لافی بـپـرانم
ز بــاده بــاد مــی خــیـزد کــه بــاده بــاد انــگــیـزد خـصوصا این چـنین بـاده که من از وی پـریشانم
هـمـه زهـاد عـالـم را اگـر بــویـی رســد زیـن مـی چـه ویرانی پـدید آید چـه گـویم مـن نـمـی دانم
چه جای می که گر بویی از آن انفاس سرمستان رسـد در سـنگ و در مـرمـر بـلـافـد کآب حـیوانم
وجود من عزبـخانه ست و آن مستان در او جمعند دلم حیران کز ایشانم عجـب یا خود من ایشانم
اگـر مـن جـنـس ایـشـانـم وگـر مـن غـیـر ایشـانـم نمی دانم همین دانم کـه مـن در روح و ریحـانم

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج