بــهـار آمــد بــهـار آمـد ســلــام آورد مـســتــان رااز آن پـیغـامـبـر خـوبـان پـیـام آورد مـسـتـان رازبان سوسن از ساقی کرامت های مستان گفتشنید آن سر…
| بــهـار آمــد بــهـار آمـد ســلــام آورد مـســتــان را | از آن پـیغـامـبـر خـوبـان پـیـام آورد مـسـتـان را |
| زبان سوسن از ساقی کرامت های مستان گفت | شنید آن سرو از سوسن قیام آورد مستان را |
| ز اول بــاغ در مــجــلــس نــثــار آورد آنـگــه نـقــل | چو دید از لاله کوهی که جـام آورد مستـان را |
| ز گــریـه ابــر نـیـســانـی دم ســرد زمـســتــانـی | چه حیلت کرد کز پـرده بـه دام آورد مستان را |
| سـقـاهم ربـهم خـوردنـد و نـام و ننگ گـم کـردنـد | چـو آمد نامه سـاقی چـه نام آورد مسـتـان را |
| درون مـجــمـر دل هـا سـپــنـد و عـود مـی سـوزد | کـه سـرمـای فـراق او زکـام آورد مـسـتــان را |
| درآ در گـلـشـن بــاقـی بــرآ بـر بــام کـان سـاقـی | ز پـنـهان خـانـه غـیبـی پـیام آورد مـسـتـان را |
| چـو خوبـان حله پـوشیدند درآ در بـاغ و پـس بـنگر | که ساقی هر چه دربـاید تمام آورد مستـان را |
| کــه جــان هــا را بــهـار آورد و مــا را روی یـار آورد | بـبـین کز جمله دولت ها کدام آورد مستـان را |
| ز شـمس الدین تـبـریزی بـه ناگـه سـاقـی دولـت | بـه جـام خاص سلطانی مدام آورد مستـان را |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج











