ز درد و داغ مـحـبـت سـرشـتـه انـد مـرادر آفــتــاب قــیـامـت بــرشــتــه انـد مـرادل از مـشـاهـده مـن کـبـاب مـی گـرددبـه آب چـشم یتـیمان سـرشـتـه اند…
ز درد و داغ مـحـبـت سـرشـتـه انـد مـرا | در آفــتــاب قــیـامـت بــرشــتــه انـد مـرا |
دل از مـشـاهـده مـن کـبـاب مـی گـردد | بـه آب چـشم یتـیمان سـرشـتـه اند مرا |
فنای من بـه نسـیم بـهانه ای بـندسـت | بـه خـاک بـا سـر ناخـن نوشـتـه اند مـرا |
چگونه سبز شود دانه ام، که لاله رخان | بــه روی گـرم، مـکـرر بــرشـتــه انـد مـرا |
ز من بـه نکتـه رنگین چـو لاله قانع شـو | کـه از بــرای درودن نـکــشــتــه انـد مـرا |
بـه کـار بـخـیـه زخـمـی نـیـامـدم هـرگـز | ازین چـه سود که هموار رشتـه اند مرا؟ |
غـنیمت اسـت که کارآگهان عـالم غـیب | به حال خویش چو صائب نهشته اند مرا |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج