فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 مرداد 1403

شماره ٦١٧: بگفتم عذر با دلبر که بی گه بود و ترسیدم

بـگفـتـم عـذر بـا دلبـر کـه بـی گه بـود و تـرسـیدمجـوابـم داد کـای زیـرک بـگـاهـت نـیـز هـم دیـدمبــگـفـتـم ای پــسـنـدیـده چـو دیـدی گـیـر نـادیـدهبـ…

بـگفـتـم عـذر بـا دلبـر کـه بـی گه بـود و تـرسـیدمجـوابـم داد کـای زیـرک بـگـاهـت نـیـز هـم دیـدم
بــگـفـتـم ای پــسـنـدیـده چـو دیـدی گـیـر نـادیـدهبـگفت او ناپـسـندت را بـه لطف خـود پـسـندیدم
بـگفتـم گر چـه شد تـقصیر دل هرگز نگردیده ستبگفت آن را هم از من دان که من از دل نگردیدم
بـگـفـتـم هـجـر خـونـم خـورد بـشـنـو آه مـهجـورانبـگفـت آن دام لطـف ماسـت کاندر پـات پـیچـیدم
چو یوسف کابن یامین را به مکر از دشمنان بستدتـو را هـم مـتـهـم کـردنـد و مـن پـیمـانـه دزدیدم
بـگفـتـم روز بـی گاه اسـت و بـس ره دور گفـتـا روبـه مـن بـنگـر بـه ره مـنگـر کـه من ره را نوردیدم
بـه گاه و بـی گه عالم چـه بـاشد پـیش این قدرتکـه مـن اسـرار پـنهان را بـر این اسـبـاب نبـریدم
اگـر عـقـل خــلـایـق را هـمـه بــر هـمـدگـر بــنـدینـیابـد سـر لـطـف مـا مـگـر آن جـان کـه بـگـزیدم

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج