ای خــفـتــه شــب تــیـره هـنـگـام دعـا آمـدوی نفس جـفـاپـیشـه هنگام وفـا آمدبــنـگـر بــه سـوی روزن بــگـشـای در تــوبــهپـرداختـه کن خـانه هین نوبـت…
ای خــفـتــه شــب تــیـره هـنـگـام دعـا آمـد | وی نفس جـفـاپـیشـه هنگام وفـا آمد |
بــنـگـر بــه سـوی روزن بــگـشـای در تــوبــه | پـرداختـه کن خـانه هین نوبـت ما آمد |
از جرم و جفاجویی چون دست نمی شویی | بــر روی بـزن آبـی مـیـقـات صـلـا آمـد |
زین قـبـلـه بـه یاد آری چـون رو بـه لـحـد آری | سودت نکند حسرت آنگه که قضا آمد |
زین قـبـله بـجـو نوری تـا شـمع لـحـد بـاشـد | آن نور شود گلشن چـون نور خـدا آمد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج