در خــانــه غــم بــودن از هـمــت دون بــاشــدو اندر دل دون همت اسـرار تـو چـون بـاشدبر هر چه همی لرزی می دان که همان ارزیزین روی دل عـاشـق از عـرش فز…
در خــانــه غــم بــودن از هـمــت دون بــاشــد | و اندر دل دون همت اسـرار تـو چـون بـاشد |
بر هر چه همی لرزی می دان که همان ارزی | زین روی دل عـاشـق از عـرش فزون بـاشـد |
آن را کــه شــفــا دانـی درد تــو از آن بــاشــد | وان را که وفا خوانی آن مکر و فسون بـاشد |
آن جای که عشق آمد جان را چه محل بـاشد | هر عـقـل کجـا پـرد آن جـا که جـنون بـاشـد |
ســیـمـرغ دل عــاشــق در دام کـجــا گـنـجــد | پـرواز چـنـیـن مـرغـی از کـون بـرون بــاشـد |
بــر گـرد خـسـان گـردد چــون چــرخ دل تــاری | آن دل که چنین گردد او را چه سکون باشد |
جـام می موسی کش شمس الحـق تـبـریزی | تـا آب شود پـیشـت هر نیل که خـون بـاشد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج