بــرای رزق مــن گــردون عــبــث تــدبــیـر مـی ســازدکه دل خـوردن مرا از زندگانی سیر می سازدزآهـو تــا جـدا شـد نـافـه چـون دسـتــار شـد مـویـشغـریـبـ…
بــرای رزق مــن گــردون عــبــث تــدبــیـر مـی ســازد | که دل خـوردن مرا از زندگانی سیر می سازد |
زآهـو تــا جـدا شـد نـافـه چـون دسـتــار شـد مـویـش | غـریـبـی در جـوانـی آدمـی را پـیر مـی سـازد |
مــرا بـــس در مــیــان دور گــردان ایــن ســـرافـــرازی | کـه مکـتـوب مرا جـانان نشـان تـیر می سـازد |
خــمـوشـی خـوب مـی گـویـد جــواب هـرزه گـویـان را | نسـیم بـی ادب را غـنچـه تـصـویر مـی سـازد |
خرد شهری است از وحشی نژادان می کند وحشت | بیابـانی است سودا با پلنگ و شیر می سازد |
گــل تــدبــیـرهـای بــی ثــمـر بــاشــد پــشــیـمـانـی | نگیرد لب بـه دندان هر که بـا تقدیر می سازد |
هـم آوازی چـو بــاشـد نـعـره واری نـیـسـت تـا مـنـزل | مـن دیوانـه را هـمـراهـی زنـجـیـر مـی سـازد |
چـنـین گـر فـکـر زلـفـش مـی دوانـد ریـشـه در جـانـم | رگ سـودا سـرم را خـامـه تـصـویر مـی سـازد |
زبــس دلـهـا نـیـامـیـزد بــه هـم صــائب عــجــب دارم | که چون در روزگار ما شکر با شیر می سازد؟ |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج