گویند بـه بـلا سـاقـون تـرکی دو کمان داردور زان دو یـکـی کـم شـد مـا را چـه زیـان داردای در غــم بــیــهــوده از بـــوده و نــابــودهکـاین کـیسـه زر د…
گویند بـه بـلا سـاقـون تـرکی دو کمان دارد | ور زان دو یـکـی کـم شـد مـا را چـه زیـان دارد |
ای در غــم بــیــهــوده از بـــوده و نــابــوده | کـاین کـیسـه زر دارد وان کـاسـه و خـوان دارد |
در شام اگر میری زینی بـه کسی بـخـشد | جــانـت ز حــسـد ایـن جــا رنـج خــفـقـان دارد |
جـز غمزه چشم شه جـز غصه خشم شه | والـلـه کـه نـینـدیـشـد هـر زنـده کـه جـان دارد |
دیوانـه کـنـم خـود را تـا هـرزه نـیـنـدیـشـم | دیـوانــه مــن از اصــلــم ای آنــک عــیــان دارد |
چون عقل ندارم من پیش آ که تویی عقلم | تـو عقل بـسـی آن را کو چـون تـو شـبـان دارد |
گر طـاعـت کـم دارم تـو طـاعـت و خـیر من | آن را کـه تــویـی طــاعــت از خــوف امـان دارد |
ای کــوزه گـر صــورت مـفــروش مـرا کــوزه | کـوزه چــه کـنـد آن کــس کـو جــوی روان دارد |
تـو وقـف کـنی خـود را بـر وقـف یکـی مرده | من وقف کسـی بـاشـم کو جـان و جـهان دارد |
تــو نــیــز بـــیــا یــارا تــا یــار شــوی مــا را | زیــرا کــه ز جــان مــا جــان تـــو نــشــان دارد |
شمس الحـق تـبـریزی خورشید وجـود آمد | کان چرخ چه چرخست آن کان جا سیران دارد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج