بـه حـسن خلق دلها را مسخـر می تـوان کردنبـه این عـنبـر دو عـالـم را معـطـر می تـوان کـردنبـه خـون خـوردن اگر قانع شـوی از نعـمت الوانچـه خـونها در دل …
بـه حـسن خلق دلها را مسخـر می تـوان کردن | بـه این عـنبـر دو عـالـم را معـطـر می تـوان کـردن |
بـه خـون خـوردن اگر قانع شـوی از نعـمت الوان | چـه خـونها در دل این چـرخ اخـضر می تـوان کردن |
تـو از بـیم حـسـاب امروز خـود را می کنی فـردا | وگرنه هر نفـس را صـبـح محـشـر می تـوان کردن |
اگر از خـامشـی مهر سـلیمانی بـه دسـت آری | پــریـزادان مـعـنـی را مـســخــر مـی تــوان کـردن |
اگـر دسـت از عـنـان اخــتــیـار خـویـش بــرداری | چـو ماهی بـحر را بـالین و بـستـر می تـوان کردن |
اگـر از سـیـلـی دریـا نـتـابـی روی چـون عـنـبــر | چه محفل ها به بوی خوش معنبر می توان کردن |
مـجـال گـفـتـگـو از پـیچ و تـاب فـکـر اگـر بـاشـد | زبـان بـازی بـه خنجر همچو جوهر می تـوان کردن |
اگـر از تـهـمـت خـامـی نـیـنـدیـشـد سـپـنـد مـا | بـه دود آه، خون در چـشم مجـمر می تـوان کردن |
کـهـن دولـت بــه اقـبــال جـوانـان بــرنـمـی آیـد | قـیـاس از حــال دارا و ســکـنـدر مـی تــوان کـردن |
اگــر در دعــوی آزادگـی ثــابــت قــدم بــاشــی | بــه زیـر بــار دل رقـص صــنـوبــر مـی تــوان کـردن |
پــشـیـمـانـی نـدارد در سـخـن از پــای افـتـادن | بـه مژگان چون قلم این راه را سر می تـوان کردن |
مـشـو قـانـع بـه یک پـیمـانـه از خـون حـلـال مـا | لـبـی شـیـریـن ازین قـنـد مـکـرر مـی تـوان کـردن |
نسازی چون قلم گر زندگی صرف سخن صائب | چـو طـوطـی صـفـحـه آیینه از بـر می تـوان کـردن |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج