ز درد و داغ چـــه پــــرواســـت دردپـــرور را؟کـه آب زنـدگـی آتــش بــود ســمـنـدر رامی شـبـانه بـه کـیفـیت صـبـوحـی نیسـتچه نسبـت است به عنبـر، بهار …
ز درد و داغ چـــه پــــرواســـت دردپـــرور را؟ | کـه آب زنـدگـی آتــش بــود ســمـنـدر را |
می شـبـانه بـه کـیفـیت صـبـوحـی نیسـت | چه نسبـت است به عنبـر، بهار عنبر را؟ |
بـه خـاکمال حـوادث صبـور بـاش که نیسـت | بـه از غـبــار یـتـیـمـی لـبــاس، گـوهـر را |
بـر آن گـشـاده جـبـین اسـت آب تـلخ حـلال | که نقـل بـاده کند چـشـم شـور اخـتـر را |
بـه حـسن خـلق تـوان رسـتـن از گرانجـانی | ز بــوی عـود سـبــکـروح سـاز مـجـمـر را |
بـه گـلـشـنی کـه نهال تـو جـلـوه گـر گـردد | بـه سـینه مشـت شود بـار دل صنوبـر را |
مـجـو ز عـمر مقـدر فـزون کـه این خـواهش | سـیـاه کـرد جــهـان در نـظـر سـکـنـدر را |
هــمــا ز مــردم آزاده راســـت مــی گـــذرد | ســر بــریـده نـیـایـد بــه کـار، افــســر را |
بـــرون خــرام کــه از انــتـــظــار جــلــوه تــو | نفس گره شده در سینه صبح محشر را |
چو مو سفید شود، دست از خضاب بشوی | نهان مکن بـه شـب تـیره، صـبـح انور را؟ |
صـفـای موی سـفید از سـیاه کمتـر نیسـت | چه نسبـت است به عنبـر، بهار عنبر را؟ |
مـگـر حــلـاوت ازان لـعـل شــکـریـن دزدیـد؟ | که نی شکست بـه ناخن، زمانه شکر را |
ز بـخـت تـیره دل خـویش می خـورم صـائب | حـیات اگر چـه ز خـاکسـتـرست اخـگر را |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج