جامم بـشکست ای جان پـهلوش خلل دارددر جمع چنین مستان جامی چه محل داردگر بـشـکـند این جـامم من غـصـه نیاشـاممجــامـی دگـر آن سـاقـی در زیـر بــغـل داردج…
جامم بـشکست ای جان پـهلوش خلل دارد | در جمع چنین مستان جامی چه محل دارد |
گر بـشـکـند این جـامم من غـصـه نیاشـامم | جــامـی دگـر آن سـاقـی در زیـر بــغـل دارد |
جـامسـت تـن خـاکـی جـانسـت می پـاکی | جـامی دگرم بـخـشـد کـاین جـام عـلل دارد |
ســـاقــی وفـــاداری کــز مــهــر کــلــه دارد | ســاقـی کـه قـبــای او از حــلـم تــگـل دارد |
شـادی و فرح بـخـشـد دل را که دژم بـاشـد | تـیزی نظـر بـخـشـد گـر چـشـم سـبـل دارد |
عقلی که بـر این روزن شد حارس این خانه | خــاک در او گــردد گــر عــلـم و عــمـل دارد |
شـهـمـات کـجـا گـردد آن کـو رخ شـه بـینـد | کـی تــلـخ شـود آن کـو دریـای عـسـل دارد |
از آب حــیـات او آن کــس کـه کـشــد گـردن | در عـین حـیـات خـود صـد مـرگ و اجـل دارد |
خورشید به هر برجی مسعود و بهی باشد | امــا کــر و فــر خــود در بـــرج حـــمــل دارد |
جـز صورت عشق حق هر چـیز که من دیدم | نـیـمــیـش دروغ آمــد نـیـمـیـش دغــل دارد |
چـندان لـقـبـش گـفـتـم از کـامل و از ناقـص | از غـایت بـی مـثـلـی صـد گـونـه مـثـل دارد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج