تـلـخـی مـی بـه گـوارایی دشـنـام تـو نـیـسـتدزدی بـوسـه بـه شیرینی پـیغام تـو نیسـتیوسـف از قافله حـسن تـو غارت زده ای اسـتکسی امروز ز خوبـان به سرانج…
تـلـخـی مـی بـه گـوارایی دشـنـام تـو نـیـسـت | دزدی بـوسـه بـه شیرینی پـیغام تـو نیسـت |
یوسـف از قافله حـسن تـو غارت زده ای اسـت | کسی امروز ز خوبـان به سرانجام تو نیست |
قــمـریـان پــاس غــلـط کــرده خــود مـی دارنـد | ورنه یک سرو درین بـاغ بـه اندام تـو نیسـت |
دیـده شــبــنـم ازان بــر رخ گـل آســوده اســت | کـه خـبـردار ز رخـسـاره گـلـفـام تـو نـیسـت |
از لـب خــویـش مـگـر بــوسـه ســتــانـی، ورنـه | ساغری در خور لبـهای می آشام تـو نیست |
این چـه شرم است که خورشید فلک جـولان را | جـرأت بـوسـه گـرفـتـن ز لب بـام تـو نیسـت |
قطره در خون زند آن صید که وحشی از توست | دانه از دل خورد آن مرغ که در دام تو نیست |
گر چـه خـورشید تـو در پـرده شـرم اسـت نهان | ذره ای نیسـت که شرمنده انعام تـو نیست |
خــــود مـــگـــر از در انـــصـــاف درآیـــی، ورنـــه | جـذبـه شوق حـریف دل خـود کام تـو نیست |
مــی شـــود روزی دنــدان نــدامـــت خـــونــش | هر عقیقی که سویدای دلش نام تـو نیست |
گـر چـه از حـلقـه بـه گـوشـان قـدیم اسـت تـرا | صـائب دلـشـده شـرمـنـده انعـام تـو نیسـت |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج