فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 مرداد 1403

شماره ٥٩: تو از خواری همی نالی نمی بینی عنایت ها

تـو از خـواری همـی نـالـی نمـی بـینی عـنایت هامخـواه از حـق عـنایت ها و یا کـم کن شـکـایت هاتـو را عـزت هـمـی بــایـد کـه آن فـرعـون را شـایـدبده آن ع…

تـو از خـواری همـی نـالـی نمـی بـینی عـنایت هامخـواه از حـق عـنایت ها و یا کـم کن شـکـایت ها
تـو را عـزت هـمـی بــایـد کـه آن فـرعـون را شـایـدبده آن عشق و بستان تو چو فرعون این ولایت ها
خنک جانی که خواری را بـه جان ز اول نهد بـر سرپـی اومـید آن بـخـتـی کـه هسـت انـدر نـهایت ها
دهان پـرپـسـت می خـواهی مزن سرنای دولت رانـتـانـد خـوانـدن مـقـری دهـان پــرپـسـت آیـت هـا
ازان دریا هزاران شاخ شد هر سـوی و جـویی شدبـه بـاغ جـان هر خـلـقـی کـنـد آن جـو کـفـایت هـا
دلـا منگـر بـه هر شـاخـی کـه در تـنگـی فـرومانیبــه اول بــنـگـر و آخـر کـه جــمـع آیـنـد غـایـت هـا
اگـر خـوکـی فـتـد در مشـک و آدم زاد در سـرگـینرود هـر یـک بــه اصـل خــود ز ارزاق و کـفـایـت هـا
سـگ گـرگـیـن ایـن در بــه ز شـیـران هـمـه عـالـمکـه لـاف عــشــق حــق دارد و او دانـد وقـایـت هـا
تــو بــدنـامـی عـاشــق را مـنـه بــا خــواری دونـانکـه هسـت اندر قـفـای او ز شـاه عـشـق رایت ها
چـو دیـگ از زر بــود او را سـیـه رویـی چـه غـم آردکه از جـانش همی تـابـد بـه هر زخمی حکایت ها
تو شادی کن ز شمس الدین تبریزی و از عشقشکه از عشـقش صـفا یابـی و از لطفش حـمایت ها

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج